باد تش آرام بر مخها گذشت.

پنگ پهکی رفته رفته زرد گشت.

می رسد اخبار، کاین باد کلو.

بسته اشتر نیز را راه گلو.

آنچنان بر شاخساران می وزد.

وانچنان روی من و تو می گزد.

گوییا میراث می خواهد زما.

روز و شب یکریز می تازد به ما.

آخر این قصه اما خوب هست.

حس شیرین بر تو خواهد داد دست.

چهره های سخته خندان می شود.

بوی دمباز، آتش جان می شود.

نیم خونش تا که می آید پدید.

عقل از بیننده اش خواهد پرید.

چون رطب آید پدید از خارکش.

می شوی مدهوش از طعم تکش.

ای خوشا وقتی رطب سر می زند.

وای، وقتی بر رخش غر می زند.

آخر ره بین که دادارم چه داد.

می زند خرما سر از آتیش باد.

آنکه خرما می دهد زاین باد تش.

بر براهیم آتشی را کرد خوش.

چون خدا خواهد شود تش سازگار.

می دهد خرما زآتش نیز بار.

بی گمان ققنوس هم با این روش.